مام فلک فتاده در انبوه ماتم است
مام فلک فتاده در انبوه ماتم است
یا مهر و ماه را گذر از هاله غم است
در دامن تراب ز فرق ابوتراب
در جوشش است خون و خروشنده چون یم است
محراب خون گرفته و روح نماز را
بر لب ثنای خالق سرمد دمادم است
جبریل بانگ «قد قتل» از عرش داده سر
روحالقدس به مرغ شباهنگ همدم است
خورشید دین به بستر خون آرمیدهاست
یا آفتاب غرقه در امواج ماتم است
گوید «قسم به دوست که از غم رها شدم»
مردی که دولت دو جهانش مسلم است
بر نان و شیر، شیر خدا لب نمی زند
چشمش به سوی قاتل خود ابنملجم است
یا رب ز خون او شده محراب لالهگون
یا ز اشک چشم اشرف اولاد آدم است
تنها نه ساکنان زمینند نوحهگر
گر زین الم به سوگ نشیند فلک، کم است
پژمان نشسته زین غم عظمی امین حق
زار و نژند خاطر عیسیبنمریم است
مردانی از سپهر برین تا بسیط خاک
هستند جفت ماتم و غم بر سر غم است
مرحوممحمدعلیمردانی